قائــــم | ||
حضرت مجتبى علیه السّلام در نیمه ماه مبارک رمضان سال سوم هجرت متولد شد. به روایت از جابر بن عبداللَّه: پس از این که حضرت امام حسن متولد شد مادرش حضرت زهراء(س) به على علیه السّلام فرمود: مولود جدید را نامگذارى کن امیر المؤمنین گفت من قبل از این که رسول خدا نامى از براى آن انتخاب کند مبادرت نمیکنم، حضرت رسول هم فرمود من منتظرم تا خداوند دستور نامگذارى او را بدهد. خداوند متعال به جبرئیل وحی فرستاد براى محمد فرزندى متولد شده است اکنون در نزد او حاضر شوید و وى را به فرزندش تبریک بگوئید و به محمد اطلاع دهید که على ابن ابى طالب از تو به منزله هارون از موسى است، اکنون مولود جدیدت را به نام فرزند هارون اسمگذارى کنید. پس از این فرمان، جبرئیل از طرف خداوند به حضرت رسول پیام آورد، و گفت فرزند علی را با فرزند هارون همنام کن، پیغمبر فرمود: نام فرزند هارون چه بوده؟ جبرئیل عرض کرد: وى "شبر" نام داشته است، گفت: زبان من عربى است، عرض کرد: فرزندت را "حسن" نام بگذار. امام حسن (ع) در مجلس معاویه روایت شده است که عمرو بن عاص به معاویه گفت: حسن بن على مردى است با حیا و هنگامى که بر فراز منبر برود و مردم با تندى به او نگاه کنند، خجل گردیده و کلامش را قطع مىکند. پس اجازه بده او به منبر برود. معاویه، خطاب به امام حسن- علیه السّلام- گفت: اى ابا محمّد! برو منبر و ما را موعظه کن. حضرت، منبر رفت و حمد و ثناى خداى را به جا آورد و بر جدّش درود فرستاد و سپس فرمود: اى مردم! هر کس مرا شناخته که شناخته و هر کس مرا نمىشناسد پس بداند که من حسن فرزند على، فرزند بانوى زنان عالم فاطمه دختر رسول خدا، فرزند رسول خدا، فرزند نبى خدا، فرزند سراج منیر، فرزند بشیر نذیر، فرزند رحمة للعالمین، فرزند کسى که بر جنّ و انس بر انگیخته شده، فرزند بهترین مردمان بعد از رسول خدا، فرزند صاحب فضائل، فرزند صاحب معجزات و دلایل، فرزند امیر مؤمنان هستم. و من کسى هستم که از حقّم باز داشته شدهام. من و برادرم، دو آقاى جوانان اهل بهشت هستیم و من زاده رکن و مقامم و من زاده مکّه و منى، مشعر و عرفاتم. معاویه، خشمگین شد و گفت: این مطالب را رها کن و در توصیف خرما سخن بگو! حضرت فرمود: باد آن را بارور مىکند و گرما مىرساندش و سرماى شب، آن را مرغوب مىکند. سپس به کلام سابقش برگشته و فرمود: من زاده شفیع و مطاعم، من فرزند کسى هستم که ملائکه در کنار او جنگ کردهاند. من پسر کسى هستم که قریش در مقابل او سر فرود آوردند. و من پسر امام مردم و زاده رسول خدا- صلّى اللَّه علیه و آله- هستم. در این هنگام، معاویه از آشوب مردم ترسید و گفت: اى ابا محمّد! بس است! از منبر پایین بیا، آنچه بیان کردى براى ما کافى است. آن گاه حضرت از منبر پایین آمد. معاویه گفت: گمان کردم مىخواهى خلیفه شوى، تو را چه به خلافت!!! امام فرمود: خلیفه، کسى است که عمل به کتاب خدا و سنّت پیامبرش نماید،نه کسى که ظلم کند و تعطیل سنّت پیامبر نماید و دنیا را پدر و مادر خویش گیرد.
پاورقی - عطاری عزیزالله عطاری،زندگانى چهارده معصوم علیهم السلام،ص 303 - جلوههاى اعجاز معصومین علیهم السلام، ص: 188 و 189
[ چهارشنبه 97/3/9 ] [ 5:0 عصر ] [ ]
[ نظرات () ]
|
||
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |